انقلاب ما انفجار نور بود.
امام خمینی (قدس سره)
آنان که گفتند الله و بر این ایمان پایدار ماندند ، حاضر نشدند بنده غیر خدا شوند و حکومت غیر خدا پذیرند ، فرشتگان رحمت بر آنان نازل شوند و مژده دهند که دیگر هیچ ترسی و حزنی و اندوهی از گذشته خویش ندارید و شما را به همان بهشتی که انبیاء وعده داده اند بشارت باد.
والحمد الله رب العالمین
امام کتاب خود به نام «کشفالاسرار» را در سال 1323 هـ.ش منتشر کرد. او در این کتاب پرده از توطئههای رژیم شاه برمیدارد و خیانتهای آن رژیم را درباره اسلام آشکار میکند. از طرفی، طرح اندیشه حکومت اسلامی و ضرورت تشکیل یک چنین حکومتی را با خوانندگان کتاب در میان میگذارد. با انتشار کشفالاسرار و مطالعه آن توسعه طلاب و روحانیان، بسیاری از آنها که امام را ندیده بودند و نمیشناختند، به او و اندیشههای درخشان و شجاعت قابل ستایشش علاقهمند شدند. مهر امام آنچنان در دل طلاب جای گرفته بود که بعضی از آنها در خاطرات آن دوران خود میگویند که به بهانههای گوناگون سر راه امام میایستادند تا موقعی که به درس و یا نماز میرفت، او را ببینند و یا نزدیکش بروند و سلام بدهند و جواب بگیرند.
عجیب است که امام به شدت از مشهور شدن فاصله میگرفت. از این که عده زیادی در اطراف او باشند و برایش تبلیغ کنند، ناراحت میشد و به کسی چنین اجازهای نمیداد. مثلاً اگر کسی از روی علاقه و مهر در کوچه به دنبالش راه میافتاد، وقتی متوجه میشد، میایستاد و میپرسید: «شما فرمایشی دارید؟» اگر طرف جواب میداد: «نه»، امام میگفت: «پس بفرمایید تشریف ببرید و به کارهایتان برسید.» در آن زمان شاید بعضیها بدشان نمیآمد که همیشه عدهای دور و بر آنها باشند، در خیابانها و کوچهها پشت سرشان راه بیفتند و در چشم مردم آنها را مهم و محبوب نشان بدهند، اما امام از این اخلاقها نداشت. از شهرتطلبی گریزان بود و عجیب این است که هرچه امام از این گونه تبلیغات فاصله میگرفت بیشتر محبوب دلها میشد و نام و آوازهاش در همه حوزههای کشور و بسیاری از دانشگاهها پیچیده بود. بعضیها آنقدر به امام علاقهمند شده بودند که دوست داشتند مثل او راه بروند مثل او لباس بپوشند و اصلاً او باشند. بدون شک توفیق امام به این خاطر بود که تمام کارهایش را فقط و فقط برای رضای خداوند انجام میداد.
عجیب است که امام به شدت از مشهور شدن فاصله میگرفت. از این که عده زیادی در اطراف او باشند و برایش تبلیغ کنند، ناراحت میشد و به کسی چنین اجازهای نمیداد.
او خود را برای خدا تربیت کرده بود. بنده خالص خدا شده بود. هر چه را که تشخیص میداد رضایت خداوند در آن است، با تمام توان انجام میداد، هر چند که در ظاهر آن کار به ضرر او باشد و هر آنچه را که متوجه میشد خدایی نیست، انجامش نمیداد، هر چند که آن کار در ظاهر به نفع او بود. اگر درس میداد، برای خدا بود؛ اگر تحقیق میکرد و کتاب مینوشت، برای خدا بود؛ اگر با کسی دوست میشد، برای خدا بود؛ اگر با کسی دشمنی میکرد، آن هم برای خدا بود. جز خداوند، هیچ کس و هیچ قدرت دیگری برای امام مطرح نبود. به همین دلیل امام، یعنی کسی که کوچکترین قدمی برای شهرت و محبوبیت خود بر نمیداشت، ناگهان تا این حد مشهور و محبوب شده بود و تا این اندازه طرفدار پیدا کرده بود. همان امامی که اجازه نمیداد طلبهای پشت سرش راه بیفتد و او را تا خانه برساند، ناگهان در چند سال، تبدیل به یکی از برجستهترین علمای بزرگ حوزه علمیه قم شده بود. به دست آوردن این شهرت و محبوبیت جز خواست خدا، امکان نداشت، چرا که امام هم فقط او را میخواست، تلاش میکرد گفتار و کردارش خدایی باشد، به همین دلیل هم بود که وقتی امام درس اخلاق میداد، حدیث نقل میکرد، از اخلاق و رفتار پیامبر اسلام(ص) و ائمه(ع) میگفت، بیانش آنقدر شیرین و حالتش تا آن حد روحانی میشد که عدهای بیاختیار با صدای بلند گریه میکردند و بیقرار میشدند.
چند سال بعد، آیتالله بروجردی درگذشت. با این پیش آمد، رژیم شاه نفس راحتی کشید، چرا که آیتالله بروجردی از چنان نفوذ و قدرتی در میان علما و مردم برخوردار بود که قبل از آن کمتر مرجعی چنین موقعیتی داشت. با وجود مرجع بزرگی همچون آیتالله بروجردی، شاه و امریکا نمیتوانستند نقشههای اصلی خود را پیاده کنند، چرا که میترسیدند به طور جدی با آنها مخالفت کند و پای روحانیت و مردم را به میان بکشد. رژیم شاه، قدرت مقاومت در برابر آن نیروی بزرگ را در خود نمیدید، هر چند که آیتالله بروجردی هم قصد درگیری با حکومت شاه را نداشت و بیشتر به فکر حفظ و گسترش حوزههای علمیه و تحصیل طلاب بود. در زمان آن مرجع بزرگ، حوزههای علمیه رونق گرفت و جوانهای زیادی به سوی آموختن علوم دینی و پوشیدن لباس روحانیت به آن مراکز روی آوردند که همین کار هم موفقیت بسیار بزرگی بود.
به هر حال با رحلت آیتالله بروجردی، رژیم شاه شروع به پیاده کردن نقشههای خود کرد. اولین هدف آنها این بود که دیگر اجازه ندهند، مرجعیت در ایران مخصوصاً در حوزه علمیه قم به وجود بیاید چرا که این کار را با وجود فقیه مبارز و محبوبی هم چون امام خمینی، خطرناک میدانستند. بنابراین به جای این که درگذشت آیتالله بروجردی را به علمای حوزه علمیه قم تسلیت بگویند، به مراجعی که در حوزه علمیه نجف بودند، تلگراف تسلیت فرستادند شاه با این کار میخواست بگوید که دیگر در حوزه علمیه قم شخصیت بزرگی در حد مرجعیت وجود ندارد که بشود رحلت آیتالله بروجردی را به او تسلیت گفت. البته این کار رژیم شاه از دیدهها پنهان نماند و همه فهمیدند که رژیم از این اقدام عجیب چه هدفی دارد و چه میخواهد بکند.
اوضاع حوزه علمیه قم بعد از درگذشت آیتالله بروجردی چنین بود که: در حوزهها رسم است وقتی مرجعی چشم از جهان فرو میبندد، بزرگان و علمایی که خود را در شرایط مرجعیت میبینند، برای مرجع درگذشته مجلس ختم و سوگواری برگزار میکنند. هم زمان با این گونه مجالس، طرف داران آنها اقدام به پخش رسالههای آن بزرگان در میان مردم میکنند تا هر کسی مایل بود، بعد از درگذشت مرجع قبلی از یکی از مراجع زنده تقلید کند، چرا که برای عموم مردم تقلید از علما و مراجع بزرگ لازم است. پس از درگذشت آیتالله بروجردی هم، چنین حالتی در قم پیش آمد. بزرگان و علمای حوزه براساس رسم همیشگی، مجلس بزرگداشتی برگزار کردند و طرف داران آنها با پخش رساله، مقلدان آیتالله بروجردی را بهطور غیرمستقیم به تقلید از مرجع مورد نظر خود دعوت کردند.
در آن میان امام برای برپایی مجلس بزرگداشت، پای پیش نگذاشت و به شاگردانش هم اجازه کوچکترین کاری که نشانه تبلیغ برای مرجعیت او باشد، نداد. این اقدام امام، برای بسیاری عجیب و غیرقابل باور بود. خیلیها معنی آن را نمیدانستند، اما آنهایی که امام را از نزدیک میشناختند این سکوت برایشان عجیب نبود. آنها میدانستند که امام هرگز قدمی برای بهدست آوردن شهرت و مقام بر نمیدارد. البته وقتی همه علمای مطرح قم برای آیتالله بروجردی مجلس ترحیم تشکیل دادند، امام هم با اصرار بعضی از شاگردانش و با این شرط که هیچ نامی از او در میان نباشد، رضایت داد تا بعد از همه، مجلس ختمی برای آیتالله بروجردی از جانب او گرفته شود. آن مجلس همانطور که امام میخواست، برگزار شد.
یکی دیگر از خصوصیات امام خمینی که نگاهها را به سوی خود جلب میکرد، اندوختههای علمی او بود. وقتی امام نظریههای دینی خود را درباره تشکیل حکومت اسلامی بیان کرد، بیشتر علما آن را پذیرفتند. بدون تردید اگر امام برای شکلگیری و شروع نهضت خود پشتوانه فکری و فقهی نمیداشت، این نهضت مورد قبول مسلمانان واقع نمیشد و کمتر کسی به آن میپیوست، اما امام برای برپایی حکومت اسلامی دلایل محکم فقهی بیان میکرد که کتاب ولایت فقیه یا حکومت اسلامی حاصل درسهای امام درباره تشکیل چنین حکومتی است.
امام خمینی، از آن انسانهای نادری است که در بسیاری از جنبهها و توانمندیهای علمی، شاخص و راهنما هستند. البته گذشته از استعدادی که خداوند به چنین انسانهایی عنایت میکند، نظم، کوشش و علاقه عمیق شخصی عامل بسیار مهمی برای شکوفایی است. وقتی به زندگی تحصیلی امام نگاه میکنیم، میبینیم که با نظمی مثال زدنی مطالعات خودش را دنبال میکرده است. دیگر این که وقتی امام به سرچشمه دانشی در وجود استادی پی میبرد، همواره گرد وجود آن استاد میگشت و از آن چشمه گوارا آنقدر مینوشید که احساس میکرد، سیراب شده است و حال خود چشمهای شده که جویبارهای علم و معرفت از آن جاری است. شرح دلدادگی امام به برخی از اساتید خود، بسیار شیرین و خواندنی است. گاهی این علاقه به گونهای بوده که تنها امام میتوانسته در مجلس درس استادی زانو بزند و کسب معرفت کند. به همین دلیل، وقتی امام به سن میانسالی رسید، یکی از چهرههای برجسته علمی حوزهها شده بود. جلسههای درس امام در حوزههای قم و نجف، مشتاقان فراوان داشت و بسیاری از اساتید بزرگ امروز حوزه علمیه قم و مسولان و رهبران روحانی کشور، روزگاری از شاگردان امام بودهاند و از دریای علم آن عالم بزرگ بهرهها بردهاند.
امام در فقه، عرفان، فلسفه، اخلاق و اصول استاد بوده و کتابها و آثاری در این زمینهها از خود به یادگار گذاشت. علاوه بر آنها، امام خمینی در مسائل سیاسی و اجتماعی نیز صاحبنظری بزرگ و جهانی بود. به همین دلیل، مجموعه بیانیههای سیاسی، نامهها، اطلاعیهها و سخنرانیهای ایشان در چندین جلد کتاب گردآوری شده است. این آثار از جانب اندیشمندان و صاحبنظران مسائل سیاسی و اجتماعی جهان، مورد استقبال گسترده قرار گرفته است. آنها تشنه دانستن اندیشههای سیاسی و نظریههای اجتماعی کسی هستند که با ارائه این نظریهها، بزرگترین انقلاب دینی قرن را پایهگذاری کرد.
همه آثار و نوشتههای امام برای بزرگسالان است. او برای کودکان و نوجوانان کتابی ننوشته است، اما برخی از نامههای امام به نزدیکانش که محتوای تربیتی دارند، برای نوجوانان هم قابل استفاده است. گذشته از آثار نثری، امام در شعر هم صاحب ذوق و توانمند بود.
امام در زمان رهبری انقلاب، خصوصیات دوران جوانی و میان سالی خویش را حفظ کرد و ذرهای عوض نشد. با آن که او رهبر یکی از بزرگترین و ثروتمندترین کشورهای خاورمیانه بود و میلیونها طرفدار داشت اما، همچنان افتاده و فروتن بود. او میگفت:
« ... اگر به من بگویند خدمتگزار، بهتر از این است که بگویند رهبر. رهبری مطرح نیست، خدمتگزاری مطرح است...»
او در همه دورانهای زندگی خود، مردم ایران را دوست داشت. مردم نیز او را از جان و دل دوست داشتند و گوش به فرمانش بودند. امام درباره رابطه خود با مردم ایران میگوید:
« ... من با مردم ایران برادر هستم و خود را خادم و سرباز آنها میدانم ...»
امام همیشه تابع نظم و قانون بود، چه زمانی که به عنوان یک استاد و یا مجتهد در حوزه علمیه قم تدریس میکرد و چه وقتی که رهبری جامعه ایران را بعد از انقلاب به دست داشت و کشور با نظارت و دستور وی اداره میشد. امام قانون را در هر حال رعایت میکرد و فوقالعاده به آن احترام میگذاشت و میگفت:
« ... در اسلام، یک چیز حکم میکند و آن قانون است. زمان پیغمبر(ص) هم قانون حکم میکرد و او مجری بود.»
در قانون اساسی ایران آمده است که باید به دارایی رهبر و دیگر مسئولان اصلی کشور، قبل و بعد از مسئولیت آنها رسیدگی شود تا مبادا در زمانی که اختیارات بسیاری داشتهاند، از آن اختیارات به نفع خود سوء استفاده کنند و صاحب ثروت و سرمایه شوند. امام به عنوان رهبر نظام جمهوری اسلامی، در نخستین سالهای تشکیل حکومت، میزان داراییهای خود را اعلام و صورت اموالش را به دیوانعالی کشور فرستاد. بعد از رحلت امام، فرزندش نامهای به قوه قضائیه نوشت و از آنها خواست حال که رهبر انقلاب با رحلت خود، عملاً از مقام رهبری کنار رفته است، بیایند و براساس قانون به ثروت او رسیدگی کنند. قوه قضائیه هم براساس قانون، تحقیقات خود را درباره داراییهای امام شروع کرد. نتیجه آن تحقیقات به اینجا رسید که در مدت رهبری امام، نه تنها بر ثروت و داراییهای او چیزی اضافه نشده است بلکه قسمتی از ملک خمین که از پدر شهیدش به او ارث رسیده بود نیز به خواست امام به فقرا و مستمندان داده شده است و دیگر ملک او نیست. اثاثیه شخصی امام عبارت بودند از: قرآن، تسبیح و سجاده نماز، عمامه و لباس روحانی، ناخنگیر، عینک، شانه و تعدادی کتاب. وسایل خانه هم، مال همسر امام بوده و ایشان چیزی نداشت. پولی هم که در بانک به نام امام گذاشته بودند، در واقع مال مردم بوده و باید در همان راه هم خرج شود و به خانواده امام نمیرسید.